-
کمال خجندی– مژده دشنام
جمعه 14 آبان 1389 00:25
مارا گلی از روی تو چیدن نگذارند چیدن به خیالیست که دیدن نگذارند صد شربت شیرین ز لبت خسته دلان نزدیک لب آرند و چشیدن نگذارند گتم شنود مژدهی دشنام تو گوشم آن نیز شنیدم که شنیدن نگذارند بشای بر آن مرغ که خونش گه بسمل بر خاک بریزند و طپیدن نگذارند دلشد ز تو صد پاره و فریاد که این قوم نعره زدن و جامه دریدن نگذارند مگریز...
-
حامد عسگری
پنجشنبه 13 آبان 1389 23:34
من" ارگ بم" و خشت به خشتم متلاشی تو "نقش جهان هر وجبت ترمه و کاشی این تاول و تبخال و دهان سوختگی ها از آه زیاد است ،نه از خوردن آشی از تنگ پریدیم به امید رهایی ناکام تقلایی... و بیهوده تلاشی... یک بار شده برجگرم زخم نکاری ؟ یک بار شده روی لبم بغض نپاشی؟ هر بار دلم رفت و نگاهی به تو کردم بر گونه ی سرخابی...
-
سهراب سپهری
پنجشنبه 13 آبان 1389 17:04
خانه ام ابری است یکسره روی زمین ابری است با آن از فراز گردنه، خرد وخراب و مست باد می پیچد یکسره دنیا خراب از اوست و حواس من آی نی زن، که تو را آوای نی برده است دور از ر، کجایی؟ خانه ام ابری است اما ابر بارانش گرفته است در خیال روزهای روشنم کز دست رفتندم من رو به آفتابم می برم در ساحت دریا نظاره و همه دنیا خراب و خرد...
-
زنده یاد قیصر امین پور- امام زمان (عجل الله تعالی فرجه)
چهارشنبه 12 آبان 1389 17:57
صبح بیتو رنگ بعد از ظهر یک آدینه دارد بیتو حتی مهربانی حالتی از کینه دارد بیتو میگویند تعطیل است کار عشقبازی عشق اما کی خبر از شنبه و آدینه دارد جغد بر ویرانه میخواند به انکار تو اما خاک این ویرانهها بویی از آن گنجینه دارد خواستم از رنجش دوری بگویم یادم آمد عشق با آزار خویشاوندی دیرینه دارد روی آنم نیست تا در...
-
یاد تو...
سهشنبه 11 آبان 1389 20:10
دیگر نمیداند کسی فرق ترنج و دست را یوسف! تمام شهر را داری زلیخا میکنی...
-
کوچه سارِ شب - هوشنگ ابتهاج
دوشنبه 10 آبان 1389 23:03
در این سرای بی کسی کسی به در نمیزند به دشت پر ملال ما پرنده پر نمیزند یکی ز شب گرفتگان چراغ بر نمی کند کسی به کوچه سار شب درِ سحر نمیزند نشسته ام در انتظار این غبار بی سوار دریغ کز شبی چنین سپیده سر نمیزند گذرگهی است پر ستم که اندر او به غیر غم یکی صلای آشنا به رهگذر نمیزند چه چشم پاسخ است از این دریچههای...
-
فریدون مشیری
دوشنبه 10 آبان 1389 22:54
بوی باران بوی سبزه بوی خاک شاخههای شسته باران خورده پاک آسمان آبی و ابر سفید برگهای سبز بید عطر نرگس، رقص باد نغمهی شوق و پرستوهای شاد خلوت گرم کبوترهای مست نرم نرمک میرسد اینک بهار خوش به حال روزگار خوش به حال چشمهها و دشتها خوش به حال غنچه های نیمه باز خوش به حال دختر میخک که میخندد به ناز خوش به حال جام...
-
نشانی - سهراب سپهری
دوشنبه 10 آبان 1389 22:49
«خانه دوست کجاست؟» در فلق بود که پرسید سوار آسمان مکثی کرد رهگذر شاخه نوری که به لب داشت به تاریکی شنها بخشید و به انگشت، نشان داد سپیداری و گفت: «نرسیدی به درخت؛ کوچه باغی است که از باغ خدا سبزتر است و در آن عشق به اندازه پرهای صداقت آبیست. میروی تا ته آن کوچه که از پشت بلوغ سر بدر میآرد، پس به سمت گل تنهایی...
-
وحدت و کثرت – فرصت شیرازی
دوشنبه 10 آبان 1389 22:48
ما رند و خراباتی و دیوانه و مستیم پوشیده چه گوییم همینیم که هستیم زان باده که در روز ازل قسمت ما شد پیداست که تا شام ابد سرخوش و مستیم دوشینه شکستیم به یک توبه دو صد جام امروز به یک جام دو صد توبه شکستیم یکباره ز هر سلسله پیوند بریدیم دل تا که به زنجیر سر زلف تو بستیم نگذشته ز سر پا به ره عشق نهادیم برخاسته از جان به...
-
دیکته – م.راما
دوشنبه 10 آبان 1389 22:44
بچهها! کاغذی بردارید بنویسید: کبوتر زیباست بنویسید: کلاغ بینهایت زشت است بنویسید: که آذر خوب است بنویسید: که دارا فردا، قهرمان میزاید بنویسید: که دارا یک ... دارد بنویسید که آذر بی عروسک هم تا شب جمعهی آینده مشقتان این باشد: که پدر دندان دارد، اما نان ندارد بخورد.
-
۰۸/۰۸
شنبه 8 آبان 1389 17:32
کاش... کاش میشد یه کیک تولد به اندازه همه بچه های دنیا داشتم و اونو بینشون تقسیم میکردم. به نظر من شادی تولد ما آدم بزرگا فقط تو شادی آدم کوچولوها رنگ میگیره. تولدم مبارک نبسته ام به کس دل، نبســـــته کس به من دل چو تخــــته پــاره بـــر موج رهـــا رهـــا، رهـــا من ز مــــن هر آنکــه او دور، چـو دل به سینه نزدیک به...
-
فرازهایی از دعای امام حسین (ع) در روز عرفه
شنبه 8 آبان 1389 17:16
پروردگار من! ... من را از هول و هراسهای دنیا و غم و اندوههای آخرت، رهایی ببخش. و من را از شر آنان که در زمین ستم میکنند در امان بدار. خدایا... به که واگذارم میکنی؟ به سوی که میفرستیام؟ به سوی آشنایان و نزدیکان؟ تا از من ببرند و روی بگردانند؛ یا به سوی غریبان و غریبهگان تا گره در ابرو بیفکنند و مرا از خویش...
-
مدار صفر درجه
شنبه 8 آبان 1389 17:14
وقتی گریبان عدم با دست خلقت می درید وقتی ابد چشم تو را پیش از ازل می آ فرید وقتی زمین ناز تو را در آسمانها می کشید وقتی عطش طعم تو را با اشک هایم می چشید من عاشق چشمت شدم نه عقل بود و نه دلی چیزی نمی دانم از این دیوانگی و عا قلی یک آن شد این عاشق شدن دنیا همان یک لحظه بود آن دم که چشمانت مرا از عمق چشمانم ربود وقتی...
-
سعدی
پنجشنبه 6 آبان 1389 15:30
زحد بگذشت مشتاقی و صبر اندر غمت یارا به وصل خود دوایی کن دل دیوانه ما را علاج درد مشتاقان طبیب عام نشناسد مگر لیلی کند درمان غم مجنون شیدا را گرت پروای غمگینان نخواهد بود و مسکینان نبایستی نمود اول به ما آن روی زیبا را چو بنمودی و بربودی ثبات از عقل و صبر از دل بباید چارهای کردن کنون آن ناشکیبا را مرا سودای بت رویان...
-
قیصر امین پور - نامی از هزار نام
پنجشنبه 6 آبان 1389 15:28
ای شما! ای تمام عاشقانِ هر کجا! از شما سئوال میکنم: نام یک نفر غریبه را در شمار نامهایتان اضافه میکنید؟ یک نفر که تاکنون ردپای خویش را لحن مبهم صدای خویش را شاعر سرودههای خویش را نمیشناخت گرچه بارها و بارها نام این هزار نام را از زبان این و آن شنیده بود یک نفر که تا همین دو روز پیش منکر نیاز گنگ سنگ بود گریهی...
-
طرح ترنج
پنجشنبه 6 آبان 1389 15:24
نه از دور و نه از نزدیک تواز خوابآمدی ای عشق خوشا خودسوزیه عاشق مرا آتش زدی ای عشق چه دریایی میان ماست خوشا دیدار ما در خواب چه امیدی به این ساحل خوشا فریاد زیر آب
-
حمید مصدق
چهارشنبه 5 آبان 1389 19:25
گل خورشید وا می شد شعاع مهر از خاور نوید صبحدم می داد شب تیره سفر می کرد جهان ازخواب بر می خاست و خورشید جهان افروز شکوهش می شکست آنگه خموشی شبانگاه دژم رفتار و می آراست عروس صبح را زیبا و می پی راست جهان را از سیاهی های زشت اهرمن رخسار زمین را بوسه زد لب های مهر آسمان آرا و برق شادمانی ها به هر بوم و بری رخشید جهان...
-
مولانا
جمعه 30 مهر 1389 01:05
به گـِرد دل، همی گردی، چه خواهی کرد؟ میدانم چه خواهی کرد؟ دل را خون، رخ را زرد، میدانم یکی بازی برآوردی، که رخت دل همی بردی چه خواهی بعد ازین بازی دگر آورد، میدانم به حق اشک گرم من، به حق آه سردِ من که گرمم پرس، چون بینی، که گرم از سرد، میدانم مرا دل سوزد و سینه، تو را دامن، ولی فرق است که سوز از سوز و دود از دود...
-
رمیده - فروغ
پنجشنبه 22 مهر 1389 22:21
نمی دانم چه می خواهم خدایا به دنبال چه می گردم شب و روز چه می جوید نگاه خسته من چرا افسرده است این قلب پرسوز ز جمع آشنایان می گریزم به کنجی می خزم آرام و خاموش نگاهم غوطه ور در تیرگی ها به بیمار دل خود می دهم گوش گریزانم از این مردم که با من بظاهر همدم و یکرنگ هستند ولی در باطن از فرط حقارت به دامانم دوصد پیرایه بستند...
-
شب و هوس- فروغ فرخزاد
دوشنبه 19 مهر 1389 23:34
در انتظار خوابم و صد افسوس خوابم به چشم باز نمی آید اندوهگین و غمزده می گویم شاید ز روی ناز نمی آید چون سایه گشته خواب و نمی افتد در دام های روشن چشمانم می خواند آن نهفته نامعلوم در ضربه های نبض پریشانم مغروق این جوانی معصومم مغروق لحظه های فراموشی مغروق این سلام نوازش بار در بوسه و نگاه و هم آغوشی می خواهمش در این شب...
-
ساعت ۲۵ شب!
یکشنبه 18 مهر 1389 21:43
ساعت 25:00 شب سرد نگاه آینه تو چشم یخ بستهی من آوازهخونِ لعنتی، یه حرف تازهتر بزن بخون از اتفاق نو از تیتر روزنامهی عصر بس دیگه خوندنِ از گدا و شاهزاده، تو قصر قافیههای افتضاح، ترانهها، بی آبرو بخون شاید با خوندنت، تاریخمون شه زیر و رو وعدههای بی سر و ته، دوستت دارمهای دروغ پرسه تو کوچههای هر، تو پایتخت بی...
-
هوشنگ ابتهاج
جمعه 16 مهر 1389 20:44
تو بمان با من بی کس تنها شده، یارا تو بمان همه رفتند ازین خانه، خدا را تو بمان من بی برگ خزان دیده دگر رفتنیام تو همه بار و بری تازه، بهارا تو بمان داغ و درد است همه نقش و نگار دل من بنگر این نقش به خون شسته، نگارا تو بمان زین بیابان گذری نیست سواران را، لیک دل ما خوش به فریبی است، غبارا تو بمان هر دم از حلقهی عشاق،...
-
امشب تکلیف پنجره بی چشمهای تو روشن نیست.
پنجشنبه 15 مهر 1389 16:44
شعر کلام نیست واژه نیست ما خود را فریب میدهیم آن که شعر را زندگی می کند شاعر است چه بنویسد چه ننویسد .... و تنهایم به اندازه پرنده ای جدامانده از دسته کوچ و مرد درد کشیده ای که هیچ کس نفهمیدش! و پسر فال فروشی که هرگز برای خودش فال نگرفت!! و گلدان ترک خورده لب پنجره... تنهاتر از تنها بودن با خودم خودم...
-
زنده یاد قیصر امین پور
چهارشنبه 14 مهر 1389 23:07
آسمان را . . . ! ناگهان آبی است ! ( از قضا یک روز صبح می بینی ) دوست داری زود برخیزی پیش از آنکه دیگران چشم خواب آلود خود را وا کنند پیش از آنکه در صف طولانی نان باز هم غوغا کنند در هوای پشت بام صبح با نسیم نازک اسفند دست و رویت را بشویی حوله ی نمدار و نرم بامدادان را روی هُرم گونه هایت حس کنی و سلامی سبز توی حوض کوچک...
-
خانه عشق
چهارشنبه 14 مهر 1389 22:47
عیب رندان مکن ای زاهد پاکیزه سرشت که گناه دگران بر تو نخواهند نوشت من اگر نیکم وگر بد تو برو خود را باش هر کسی آن درود عاقبت کار که کشت همه کس طالب یارند چه هشیار چه مست همه جا خانه عشق است چه مسجد چه کِنِشت سر تسلیم من و خشت در میکدهها مدعی گر نکند فهم سخن، گو سر و خِشت نا امیدم مکن از سابقه لطف ازل تو چه دانی که پس...
-
سوتک- موسوی اهری
چهارشنبه 14 مهر 1389 01:42
پس از مردن چه خواهم شد نمیدانم نمیخواهم بدانم: کوزهگر از خاک اندامم چه خواهد ساخت ولی بسیار مشتاقم: که از خاک گلویم سوتکی سازد، گویم سوتکی باشد، به دست کودکی گستاخ و بازیگوش و او یکریز و پیدرپی دم گرم خودش را در گلویم سخت بفشارد و فریاد گلویم: گوشها را بر ستوه آرد و خواب خفتگان، آشفته و آشفتهتر سازد و گیرد او،...
-
شامگاه - عظیم خلیلی
چهارشنبه 14 مهر 1389 01:41
«یادت باشد آنان که مرگشان مثل تو از پیش آماده است چنین زاده شدهاند تا خاکستر طلسمشان از جادوی سنگ آزاد گردد» این را پیش از آنکه برادرم در شامگاه آفرینش بگوید و بر مرگ خویش نماز بگذارد گفتم وردش را انداخت و گفت: حقیقت زندگی در مرگ است و عشق به رهایی انسان از خواب سنگ
-
زیر نقطه چین- یغما گلرویی
چهارشنبه 14 مهر 1389 01:35
لحظههای با تو بودن یادمه صحنه به صحنه رختی از ترانه دارم واسه این بغض برهنه فاصله چند تا قدم بود نه هزار سال نوری تو نخواستی که بمونی، حالا نزدیکی و دوری دوری اما پیش رومی، ای دلیل خوب تکرار تویی عکس برگ آخر، رو تن کبود دیوار ای نفس ساز همیشه، با تو بی قفسترینم بی تو حبسی سکوتم، زیر خط نقطه چینم یه طنین ناتمومی، یه...
-
حسین منزوی
چهارشنبه 14 مهر 1389 01:32
زنی که غم سبدهای بهانه میبرد پیشش که پنهانی برایش پر کند از گریه و شیون زنی با شعرهای همچنان از عشق ناگفته زنی عاشق ولی با ده زبان خاموش چون سوسن زنی کز عشق میمیرد ولی با حجب میگوید نشان از عشق در من نیست میبینید اینک من! من را به غیر عشق به نامی صدا مکن غم را دوباره وارد این ماجرا نکن بیهوده پشت پا به غزلهای من...
-
مهدی اخوان ثالث (م.امید) (1369-1307، مشهد)
چهارشنبه 14 مهر 1389 01:29
لحظه دیدار لحظه دیدار نزدیک است باز من دیوانهام مستم باز میلرزد دلم، دستم بازگویی در جهان دیگری هستم. های! نخراشی زغفلت گونهام را زغفلت، تیغ! های! نپریشی صفای زلفکم را دست! و آبرویم را نریزی دل! ای نخورده مست لحظه دیدار نزدیک است