و القلم ...

پس اى بندگان خدا از خدا بترسید مانند ترسیدن خردمندى که فکر و اندیشه دل او را مشغول ساخته است.

و القلم ...

پس اى بندگان خدا از خدا بترسید مانند ترسیدن خردمندى که فکر و اندیشه دل او را مشغول ساخته است.

امشب تکلیف پنجره بی چشمهای تو روشن نیست.

 

 

شعر کلام نیست  

واژه نیست  

ما خود را فریب میدهیم  

آن که شعر را زندگی می کند شاعر است  

چه بنویسد  

چه ننویسد .... 

و تنهایم به اندازه پرنده ای جدامانده از دسته کوچ   

و مرد درد کشیده ای که هیچ کس نفهمیدش! 

و پسر فال فروشی که هرگز برای خودش فال نگرفت!!   

 

و گلدان ترک خورده لب پنجره... 

تنهاتر از تنها بودن با خودم  

خودم...

نظرات 1 + ارسال نظر
آرزو سه‌شنبه 20 مهر 1389 ساعت 09:43

این رو دوست داشتم

و تنهایم به اندازه پرنده ای جدامانده از دسته کوچ

و مرد درد کشیده ای که هیچ کس نفهمیدش!

و پسر فال فروشی که هرگز برای خودش فال نگرفت!!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد