و القلم ...

پس اى بندگان خدا از خدا بترسید مانند ترسیدن خردمندى که فکر و اندیشه دل او را مشغول ساخته است.

و القلم ...

پس اى بندگان خدا از خدا بترسید مانند ترسیدن خردمندى که فکر و اندیشه دل او را مشغول ساخته است.

کاش

کاش بودی و باورت میکردم که هستی  

کاش ماندنی نباشم! 

من از یاسی حرف میزنم که مدتهاست گریبان را گرفته  

و تلاشهای روزمره ناکام من همچنان مستدام است.  

چگونه میشود انسان معنای بودن را درک کند؟! 

چگونه میشود که انسان هست می شود؟! 

و چگونه میشود که در عین نیستی  

هستی اش پایدار است؟! 

 

کائنات پیچیده تر از آنی هستند که بتوان حدس زد. 

نمیدانم این نمیدانم تا کجا با ما رفیق خواهد بود؟ 

اما دیگر یارای صمیمیتش را ندارم.  

 

دلچرکینم از این همه ندانسته ها و ناتوانی ها و زجرها... 

 

کجایی ای بهترینم  

کجایی ای مولای من  

کجایی...  

 

نمیگویم بیا! 

نمیگویم.  

زیرا آنقدر شرمنده خودم هستم که نوبت به شرمندگی های دیگر نمیرسد. 

ذره ای که هیچ ندارد و با هیچ ادعایش می شود. 

با هیچ زنده است و مثلا میخواهد که خوب زندگی کند.  

مثلا منتظر است و ... 

 

اما سعی میکند که نه مثلا  

بلکه واقعا دوستت داشته باشد و با این احساس قلبش را تسکین دهد.  

 

 غمی نیست جز دوری شما  

اینجاست که برایم معنا پیدا کرد.  

 

فهمیدم که دوری بستگی به مسافت ندارد. 

به تنهایی وابسته است.  

م.ج.

دل آشفتگی خود را با کدام واژه برایت بازگو کنم  

تا بدانی که  

چقدر طعم خیس این اندوه  

برای من  

برای تو  

و برای تمام بشریت  

رنج اور است و من هنوز نفهمیده و ناپخته  

در این مسیر در حال قدم برداشتنم...

نوشت ۳: (محمد حسین )

و امروز  

روزی ست که تو به دنیا آمدی(نقطه)  

در واپسین ساعات روز هفتم از سومین ماه پاییز  

و در ابتدایی ترین ساعات از روز هشتم آذرماه ۸۹ 

ادامه مطلب ...

نوشت ۲:

رسیدم ترمینال (نقطه) 

شب بود (نقطه) سرد بود (نقطه) دیدم زیر پل سه نفر نشستنو دارن بدترین بدبختی دنیا رو با قاشق و سیگار و فندک بین همدیگه قسمت میکنن (نقطه) دلم و سرم با هم آتیش گرفتن (نقطه)  راهمو ادامه دادم تا رسیدم به سر در اصلی ترمینال (ویرگول) که شروع شد (دو تا نقطه یکی بالا یکی پایین) خانم مشهد میری (علامت سئوال) یزد (علامت سئوال) اصفهون (علامت سئوال)  و (سه تا نقطه)  

و من همچنان با جدیت به راهم ادامه میدادم  (نقطه)  چون که از خونه با ترمینال ۱۳ تماس گرفته بودم و جا رزرو کرده بودم (ویرگول) با خودم میگفتم که از مردونگی به دوره که با یه ترمیناله دیگه برم (علامت تعجب) تو همین هاگیر واگیر یه مرد درشت هیکل و سیگاری با چشمای ورم کرده و دندونای سیاه و سیگار روشن تو دستشو خیلی سمج اومدو گفت (دو تا نقطه یکی بالا یکی پایین) آبجی مشهد (علامت سئوال) آبجی بلیت داری (علامت سئوال) آبجی شما بیا اتوبوسو ببین بهترین جا (ویرگول) بهترین اتوبوس (ویرگول) اصلا شما بلیت ۱۸ هزار تومنیو  ۱۰ تومن بده(ویرگول) شما فقط بیا ببین پشیمون نمیشی (نقطه)

منم دیدم که خیلی اصرار میکنه(ویرگول) گفتم (دو تا نقطه یکی بالا یکی پایین) آقا من زنگ زدم جا رزرو کردم (نقطه) اصلا درست نیست که با شما بیام (نقطه) اصلا  اخلاقی نیست (نقطه) 

ادامه مطلب ...

نوشت 1:

شروع میکنم به نوشتن (نقطه)

نوشتن یه نامه (نقطه)

به یکی که میدونم همهشو نخونده بلده (علامت تعجب)

من مینویسم (ویرگول) شما هم اگه خواستید بهش اضافه کنید (نقطه)

ادامه مطلب ...