و القلم ...

پس اى بندگان خدا از خدا بترسید مانند ترسیدن خردمندى که فکر و اندیشه دل او را مشغول ساخته است.

و القلم ...

پس اى بندگان خدا از خدا بترسید مانند ترسیدن خردمندى که فکر و اندیشه دل او را مشغول ساخته است.

نشانی - سهراب سپهری

«خانه دوست کجاست؟» در فلق بود که پرسید سوار

آسمان مکثی کرد

رهگذر شاخه نوری که به لب داشت به تاریکی شن­ها بخشید

و به انگشت، نشان داد سپیداری و گفت:

«نرسیدی به درخت؛

کوچه باغی است که از باغ خدا سبزتر است

و در آن عشق به اندازه پرهای صداقت آبی­ست.

می­روی تا ته آن کوچه که از پشت بلوغ سر بدر می­آرد،

پس به سمت گل تنهایی می­پیچی

دو قدم مانده به گل،

پای فواره جاوید اساطیر زمان می­مانی

و تو را ترسی شفاف فرامی­گیرد

در صمیمیت سیال فضا، خش خشی می­شنوی:

کودکی می­بینی

رفته از کاج بلندی بالا، جوجه بردارد از لانه نور

و از او می­پرسی:

خانه دوست کجاست؟»

وحدت و کثرت – فرصت شیرازی

ما رند و خراباتی و دیوانه و مستیم   

پوشیده چه گوییم همینیم که هستیم  

زان باده که در روز ازل قسمت ما شد  

پیداست که تا شام ابد سرخوش و مستیم   

دوشینه شکستیم به یک توبه دو صد جام  

امروز به یک جام دو صد توبه شکستیم   

یکباره ز هر سلسله پیوند بریدیم   

دل تا که به زنجیر سر زلف تو بستیم   

نگذشته ز سر پا به ره عشق نهادیم   

برخاسته از جان به غم یار نشستیم  

در نقطه­ی وحدت سر تسلیم نهادیم   

وز دایره­ی کثرت موهوم برستیم 

دیکته – م.راما

بچه­ها!

کاغذی بردارید

بنویسید: کبوتر زیباست

بنویسید: کلاغ بی­نهایت زشت است

بنویسید: که آذر خوب است

بنویسید: که دارا فردا،

قهرمان می­زاید

بنویسید: که دارا یک ...

دارد

بنویسید که آذر

بی عروسک هم

تا شب جمعه­ی آینده

مشق­تان این باشد:

که پدر دندان دارد، اما

نان ندارد بخورد.

۰۸/۰۸

کاش...

کاش میشد  

یه کیک تولد  

به اندازه همه بچه های دنیا داشتم  

و 

اونو بینشون تقسیم میکردم.  

به نظر من شادی تولد ما آدم بزرگا  

فقط تو شادی آدم کوچولوها رنگ میگیره.  

 

تولدم مبارک

ادامه مطلب ...

فرازهایی از دعای امام حسین (ع) در روز عرفه

پروردگار من!

... من را از هول و هراس­های دنیا و غم و اندوه­های آخرت، رهایی ببخش.

و من را از شر آنان که در زمین ستم می­کنند در امان بدار.

 

خدایا...

به که واگذارم می­کنی؟

به سوی که می­فرستی­ام؟

به سوی آشنایان و نزدیکان؟ تا از من ببرند و روی بگردانند؛ یا به سوی غریبان و غریبه­گان تا گره در ابرو بیفکنند و مرا از خویش برانند؟

 

یا به سوی آنان که ضعف مرا می­خواهند و خواری­ام را طلب می­کنند؟

 

من به سوی دیگران دست دراز کنم؟ ...

در حالی­که خدای من تویی و تویی کارساز و زمامدار من !

 

ای توشه و توان سختی­هایم!

ای همدم تنهایی­هایم!

ای فریادرس غم­ها و غصه­هایم!

ای ولی نعمت­هایم!

مدار صفر درجه

وقتی گریبان عدم با دست خلقت می درید

وقتی ابد چشم تو را پیش از ازل می آ فرید

وقتی زمین ناز تو را در آسمان‌ها می کشید

وقتی عطش طعم تو را با اشک هایم می چشید

من عاشق چشمت شدم  نه عقل بود و نه دلی

چیزی نمی دانم از این دیوانگی و عا قلی

یک آن شد این عاشق شدن دنیا همان یک لحظه بود

آن دم که چشمانت مرا از عمق چشمانم ربود

وقتی که من عاشق شدم شیطان به نامم سجده کرد

آدم زمینی تر شد و عالم به آدم سجده کرد

من بودم و چشمان تو نه آتشی و نه گلی

چیزی نمی دانم از این دیوانگی و عاقلی  

 

ترانه سرا : افشین یداللهی آهنگساز : فردین خلعتبری  

تنظیم کننده : فردین خلعتبری خواننده : علیرضا قربانی

سعدی

زحد بگذشت مشتاقی و صبر اندر غمت یارا 

به وصل خود دوایی کن دل دیوانه ما را  

 

علاج درد مشتاقان طبیب عام نشناسد  

مگر لیلی کند درمان غم مجنون شیدا را  

 

گرت پروای غمگینان نخواهد بود و مسکینان  

نبایستی نمود اول به ما آن روی زیبا را  

 

چو بنمودی و بربودی ثبات از عقل و صبر از دل 

بباید چاره­ای کردن کنون آن ناشکیبا را  

 

مرا سودای بت رویان نبودی پیش از این در سر  

ولیکن تا تو را دیدم گزیدم راه سودا را  

 

مراد ما وصال توست از دنیی و از عقبی  

وگرنه بی شما قدر ندارد دین و دنیا را 

 

چنان مشتاقم ای دلبر به دیدارت که از دوری 

برآید از دلم آهی بسوزد هفت دریا را 

 

بیا تا یک زمان امروز خوش باشیم در خلوت  

که در عالم نمی­داند کسی احوال فردا را  

 

سخن شیرین همی­گویی به رغم دشمنان سعدی  

ولی بیمار استسقا چه داند ذوق حلوا را؟