و القلم ...

پس اى بندگان خدا از خدا بترسید مانند ترسیدن خردمندى که فکر و اندیشه دل او را مشغول ساخته است.

و القلم ...

پس اى بندگان خدا از خدا بترسید مانند ترسیدن خردمندى که فکر و اندیشه دل او را مشغول ساخته است.

ممول

 

چقدر زود گذشت بچگی.

امام سجاد علیه السلام

امام سجاد (علیه السلام) به تنهایی گام بر می داشت . آدم های زیادی، در رفت و آمد بودند . در راه امام، جمعی از فقیران جذامی نشسته بودند . هرکس که آن ها را می دید، زود راهش را کج می کرد، تا با آن ها برخورد نکند .

جذامی ها، گرفته و غمگین دورتا دور هم جمع شده بودند . آن ها خاموش بودند و آن قدر فقیر، که نان خالی هم گیرشان نیامده بود .

مردم می گفتند: «با آن ها نباید معامله کرد . به آن ها نباید چیزی داد . بیماری آن ها خطرناک است . آن ها باید زودتر بمیرند تا مرضشان ریشه کن شود!»

امام سجاد (علیه السلام) تا جزامی ها را دید، فکر فرورفت . آن ها با چشمهانی غم آلود نگاهش کردند . امام کمی که رد شد، ایستاد و با خودش گفت: «خداوند متکبران را دوست ندارد!»

دیگر حرکت نکرد . احساس می کرد اگر به آن ها محل نگذارد و پای درد دلشان ننشیند، تکبر کرده است . زود برگشت و به آن ها سلام کرد . بعد با خوشرویی کنارشان نشست . آن ها با خوشحالی زیاد دور امام نشستند و با نگاهی پر از شوق به او نگریستند .

برای آن ها باورش سخت بود که مردی کنارشان بنشیند و با آن ها حرف بزند . حضرت بعد از کمی صحبت، به آن ها گفت: من اکنون روزه هستم!

اما آن ها گرسنه بودند و وقت خوردن غذا بود . امام روزه مستحبی داشت و نمی توانست در آنجا برایشان غذایی فراهم کند .

او فوری برخاست و همگی آن ها را به خانه ی خود دعوت کرد . آن ها با شوق زیاد همراهش راه افتادند و به خانه اش رفتند . مردم سر راه از کار امام و دیدن آن ها تعجب کرده بودند .

امام به خدمتکار خود دستور داد غذای لذیذ و زیادی برای آن ها آماده کند . غذا که آماده شد، امام ظرف های پر را یکی یکی جلوی مردان جذامی گذاشت . آن ها با لذت و اشتها همه غذاها را خوردند . دقایقی بعد امام یک کیسه کوچک پر از پول آورد . در میان آن ها نشست و در مقابل هرکدام مقداری پول گذاشت .

آن ها هیجان زده شدند . امام سجاد (علیه السلام) با مهربانی از آن ها دل جویی کرد . بعد از آن ها خواست باز هم به خانه اش بروند .

چندنفر از همسایه ها که با تعجب پشت در خانه ی امام ایستاده بودند، مشغول حرف زدن شدند .

یکی شان گفت: «راستی که » علی بن حسین «چه جرئتی دارد؟»

آن دیگری گفت: «آیا نمی داند که آن ها بیماران مردنی هستند و هیچ فایده ای ندارند .»

سومی هم گفت: «خدا به خیر بگذراند . من که از دیدن آن ها وحشت می کنم!»

اما امام سجاد (علیه السلام) به چیزی دیگری می اندیشید . به دل پاک مردهای جذامی که پر از حرف بود، پر از غصه و پر از مهربانی ...

منبع: فرازهایی برجسته از سیره امامان، ج 2، ص 205

از اصول کافی، ج 2، ص 123

پدیدآورنده: مجید ملامحمدی

شب سنگی- یوسفعلی میرشکاک

هزار آینه در گردش، دل شکفته در آوارم  

هزار جاده­ی سرگردان، دو پای مانده ز رفتارم

 

مرا نمانده در این سامان، سری که بر شود از دامان  

به کنج خانه چو بد نامان، نشسته در پس دیوارم

 

دلا نه تاب کسان داری، نه ذوق هم نفسان داری  

نه بیمی از عسسان داری، که با تو کرد گرفتارم؟

 

چو موج رو به گریز از خود، نه واشدم نه گره بستم  

نه ساحلی و نه گردابی، سپرده­اند به تکرارم

 

تو می­روی و نمی­دانی که ناتوان تر از آن بودم  

که بار این شب سنگی را ز روی دوش تو بردارم.

حسین منزوی

من را به غیر عشق به نامی صدا مکن 

غم را دوباره وارد این ماجرا نکن 

بیهوده پشت پا به غزل­های من نزن 

با خاطرات خوب من اینگونه تا نکن 

موهات را ببند دلم را تکان نده 

 

در من دوباره فقنه و بلوا به پا مکن 

من در کنار توست اگر چشم واکنی 

خود را اسیر پیچ و خم جاده­ها نکن 

بگذار شهر سرخوش زیبایی­ات شود  

تنها به وصف آینه­ها اکتفا نکن 

ادامه مطلب ...

مهدی اخوان ثالث - زمستان

 

 

سلامت را نمی­خواهند پاسخ گفت،

سرها در گریبان است

کسی سربرنیارد کرد پاسخ گفتن و دیدار یاران را.

نگه جز پیش پا را دید، نتواند.،

که ره تاریک و لغزان است.

ادامه مطلب ...

شب یلدا

 سفرهٔ شب یلدا

شب یَلدا یا شب چلّه بلندترین شب سال در نیم‌کره شمالی زمین است. این شب به زمان بین غروب آفتاب از ۳۰ آذر (آخرین روز پاییز) تا طلوع آفتاب در اول ماه دی (نخستین روز زمستان) اطلاق می‌شود. ایرانیان و بسیاری از دیگر اقوام شب یلدا را جشن می‌گیرند.

این شب در نیم‌کره شمالی با انقلاب زمستانی مصادف است و به همین دلیل از آن زمان به بعد طول روز بیش‌تر و طول شب کوتاه‌تر می‌شود.

پیرامون واژه

«یلدا» واژه‌ایست به معنای «تولد» برگرفته از زبان سریانی که از شاخه‌های متداول زبان «آرامی» است. زبان «آرامی» یکی از زبان‌های رایج در منطقه خاورمیانه بوده‌است. برخی بر این عقیده‌اند که این واژه در زمان ساسانیان که خطوط الفبایی از راست به چپ نوشته می‌شده، وارد زبان پارسی شده‌است.

واژه «یلدا» به معنای «زایش زادروز» و تولد است. ایرانیان باستان با این باور که فردای شب یلدا با دمیدن خورشید، روزها بلندتر می‌شوند و تابش نور ایزدی افزونی می‌یابد، آخر پاییز و اول زمستان را شب زایش مهر یا زایش خورشید می‌خواندند و برای آن جشن بزرگی برپا می‌کردند و از این رو به دهمین ماه سال دی (به معنای روز) می‌گفتند که ماه تولد خورشید بود. 

ادامه مطلب ...

خواجه حسام الدین رستم خوریانی (9 ه.ق)

چشمی که دید روی تو گل آرزو نکرد

جانی که یافت خاک درت مشک بو نکرد

هر دل که پیش روی نکویت نباخت جان

نقد حیات صرف بوجه نکو نکرد

کس دم نزد ز دوست که مقصود در نیافت

آری، مگر بحسن وفا جست­وجو نکرد

دعوت مکن به صومعه ای متقی مرا

کاین پابرهنه با سر سجاده خو نکرد

رستم به ترک کوزه جان بخش می نگفت

تا دور چرخ خاک وجودش سبو نکرد