و القلم ...

پس اى بندگان خدا از خدا بترسید مانند ترسیدن خردمندى که فکر و اندیشه دل او را مشغول ساخته است.

و القلم ...

پس اى بندگان خدا از خدا بترسید مانند ترسیدن خردمندى که فکر و اندیشه دل او را مشغول ساخته است.

فال هفته

یاری اندر کس نمی‌بینیم یاران را چه شد

دوستی کی آخر آمد دوستداران را چه شد

آب حیوان تیره گون شد خضر فرخ پی کجاستخون چکید از شاخ گل باد بهاران را چه شد
کس نمی‌گوید که یاری داشت حق دوستیحق شناسان را چه حال افتاد یاران را چه شد
لعلی از کان مروت برنیامد سال‌هاستتابش خورشید و سعی باد و باران را چه شد
شهر یاران بود و خاک مهربانان این دیارمهربانی کی سر آمد شهریاران را چه شد
گوی توفیق و کرامت در میان افکنده‌اندکس به میدان در نمی‌آید سواران را چه شد
صد هزاران گل شکفت و بانگ مرغی برنخاستعندلیبان را چه پیش آمد هزاران را چه شد
زهره سازی خوش نمی‌سازد مگر عودش بسوختکس ندارد ذوق مستی میگساران را چه شد
حافظ اسرار الهی کس نمی‌داند خموشاز که می‌پرسی که دور روزگاران را چه شد

 

من ترک عشق شاهد و ساغر نمی‌کنم

 

صد بار توبه کردم و دیگر نمی‌کنم

باغ بهشت و سایه طوبی و قصر و حوربا خاک کوی دوست برابر نمی‌کنم
تلقین و درس اهل نظر یک اشارت استگفتم کنایتی و مکرر نمی‌کنم
هرگز نمی‌شود ز سر خود خبر مراتا در میان میکده سر بر نمی‌کنم
ناصح به طعن گفت که رو ترک عشق کنمحتاج جنگ نیست برادر نمی‌کنم
این تقواام تمام که با شاهدان شهرناز و کرشمه بر سر منبر نمی‌کنم
حافظ جناب پیر مغان جای دولت استمن ترک خاک بوسی این در نمی‌کنم

نظرات 2 + ارسال نظر
سارا شکری جمعه 12 آذر 1389 ساعت 02:23 http://dardmandan.persianblog.ir/

هان ای رفیق سلام.
می بینم پرمشغله ای و بینوایان را زیاد برده ای.
این رسم همسایگی نیست رفیق.
بیا و بنگر بر پیکر دلبرک هموطنت در امارات.
با ترسیم خلیج ع ر ب ی بر پیکر دخترک ایرانی بروزم
بدرود[گل]

وارش... چهارشنبه 17 آذر 1389 ساعت 00:32

سلام گرامی
خواب چشمان مرا به اسارت گرفته
نوری ستاره ای آفتابی نیست تا روشن کند چشمانم را
اگر نشانیی داری بنمای...

حافظ اسرار الهی کس نمی‌داند خموش...

این روزها آسمان هم دلگیر است...

علی علی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد