تو سپیدی تو سیاهی هر چه هستی اون بالایی
من همون خاک پاهاتم که واست شدم فدایی
نمیخوام تنها بخونم
نمیخوام تنها بمونم
صدای تلخ و شکستم میگه تنهایی تو تنها
کوله باره خاطراتم شده آماج ستمها
تو نگاه پر غرورم یه صدا هزار شکایت
تو کتاب نغمه دستم یه ورق هزار حکایت
نمیخوام تنها بخونم
نمیخوام تنها بمونم
کمکم کن که صدام شعر زندگی بخونه
کمکم کن تا نگام قدر عشقتو بدونه