و القلم ...

پس اى بندگان خدا از خدا بترسید مانند ترسیدن خردمندى که فکر و اندیشه دل او را مشغول ساخته است.

و القلم ...

پس اى بندگان خدا از خدا بترسید مانند ترسیدن خردمندى که فکر و اندیشه دل او را مشغول ساخته است.

نی محزون – شهریار

امشب ای ماه به درد دل من تسکینی آخر** ای ماه تو همدرد من مسکینی

کاهش جان تو من دارم من می­دانم **که تو از دوری خورشید چه­ها می­بینی

تو هم ای بادیه پیمای محبت چون من **سر راحت ننهادی به سر بالینی

هر شب از حسرت ماهی من و یک دامن اشک**تو هم ای دامن مهتاب پر از پروینی

همه در چشمه­ی مهتاب غم از دل شویند** امشب ای مه تو هم از طالع من غمگینی

من مگر طالع خود در تو توانم دیدن**که توام آینه­ی بختِ غبار آگینی

باغبان خار ندامت به جگر می­شکند** برو ای گل که سزاوار همان گلچینی

نی محزون مگر از تربت فرهاد دمید**که کند شکوه ز هجران لب شیرینی

تو چنین خانه کن و دل شکن ای باد خزان**گر خود انصاف کنی مستحق نفرینی

کی بر این کلبه­ی طوفان­زده سر خواهی زد**ای پرستو که پیام­آور فروردینی

شهریارا! اگر آیین محبت باشد**چه جاودان دینی که به دنیای بهشت آیینی

نظرات 1 + ارسال نظر
نیره جمعه 2 مهر 1389 ساعت 00:47 http://www.zendanekhial.blogsky.com

جالب بود

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد