و القلم ...

پس اى بندگان خدا از خدا بترسید مانند ترسیدن خردمندى که فکر و اندیشه دل او را مشغول ساخته است.

و القلم ...

پس اى بندگان خدا از خدا بترسید مانند ترسیدن خردمندى که فکر و اندیشه دل او را مشغول ساخته است.

کوچه سارِ شب

در این سرای بی کسی،کسی به در نمی­زند 

به دشت پر ملال ما، پرنده پر نمی­زند  

یکی ز شب گرفتگان چراغ بر نمی کند  

کسی به کوچه سار شب، درِ سحر نمی­زند  

نشسته ام در انتظار این غبار بی سوار  

دریغ کز شبی چنین سپیده سر نمی­زند 

گذرگهی است پر ست که اندر او به غیر غم  

یکی صلای آشنا به رهگذر نمی­زند 

چه چشم پاسخ است از این دریچه­های بسته­ات  

برو که هیچکس ندا به گوش کر نمی­زند  

نه سایه دارم و نه بر، بیفکنندم و سزاست  

اگر نه بر درختِ تر کسی تبر نمی­زند  

                                                 

نظرات 1 + ارسال نظر
زائر69 چهارشنبه 31 شهریور 1389 ساعت 00:46 http://www.zaer69.blogfa.com

سلام.

خوبی؟

آدم وقتی که میمیره آزاد میشه .آزاد آزاد .
دیگه نه از عشق خبری هست نه از غم . نه از پول و نه از
...........
مطالبتم مثل وبلاگت زیباست.
مخصوصا این پست آخریه/
آپم بدو بیا. منتظرتما


اشتقاق
وقتی جهان
از ریشه جهنم
و آدم
از عدم
و سعی
از ریشه¬های یأس می¬آید
وقتی که یک تفاوت ساده
در حرف
کفتار را
به کفتر
تبدیل می¬کند
باید به بی¬تفاوتی واژه¬ها
و واژه¬های بی¬طرفی
مثل نان
دل بست
نان را
از هر طرف بخوانی
نان است!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد